تو کیستی که من از موج هر تبسم تو
به سان قایق سرگشته روی گردابم

تو در کدام سحر همره کدام نسیم تو
بر کدام چمن بر کدام اسب سفید

من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین آه

مدام پیش نگاهی مدام پیش نگاه

کدام نشات دویدست از تو در تن من
که ذره های وجودم تو را که می بینند

به رقص در می آیند و سرود می خوانند

چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو

به من بگو مرا از دهان شیر بگیر
به من بگو برو و در دهان شیر بمیر

بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف
 ستاره را از آسمان بیار به زیر

تو را به هر چه تو گویی به دوستی سوگند
 هر آنچه می خواهی از من بخواه صبر نخواه

که صبر راه درازی به مرگ پیوسته است

تو آرزوی بلند و دست من کوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته

همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد